۱۳۸۷ اسفند ۱۳, سه‌شنبه

تندیس

تابناک فرشته ی سرخ موی
بال شکسته
نرم نرمک
تندیس می سازد
بر استوانه شیشه ای متوحش
شبیه هیچ کس نبود
شبیه هیچ کس نبود وقتی می خواند
سرود سپید زمستان را
بر برگ برگ پاییز
شبیه هیچ کس نبود
آن زمان که خندید
عریان جامه ی سالخورده بر تن
سرخ موی و تابناک
شبیه هیچ کس نبود
با کفش هایی طلایی و جامه ای بلند
و بالهایش در دو سوی پیرهن
شبیه هیچ کس نبود
آن زمان که عاشق شد
سرخ موی و تابناک
بر مدور شیشه ای
می چرخید و می خواند
آن زمان که عاشق شد
بال شکسته
سرخ ... تن پوش
بر تندیس های رو به خورشید
سرخ ... تا افق

۱۳۸۷ اسفند ۱۲, دوشنبه

شباهت

حباب گردش زمان
رنگ
بر مدار ساحلی جهان
شکفته در مه
شک داشت
که بخواند
بر باور وحشی شرم
چشم که گشودیم
افق بود و سرخ

شاهدی نداشت سکوت
کمال سخاوتی خاک گرفته
نان بود وآب و رنگ
سحرگاه پیدا بود
کلاغ ها می خواندند
شباهت من و ابر

 از آن شد
که بی گاه بارید
بارید
بارید
جهان آب شد
زمان خیس
خیس
سخن گفت
سالیانی که گذشت
گام هایم می خوانند
سرود مقدس باران را