نیم لبخند و نیم اشک
خورشید خاکستری نقاشیم
رودخانه اش آبی
بی ماهی ...
سیب های درخت نوپایش
میهمان دارد
خانه اش تاریک
همسایه ندارد
گوشه ی از یاد رفته ی نقاشیم
دخترکی با موهای بافته
تا نوک پا
و دامنی آن قدر بلند
که همه ی خاطره ها را می پوشاند
دور از چشم خدا و آینه
می خندد!