۱۳۸۹ آذر ۱۵, دوشنبه

خانه نمور

شاهنامه نا خوانده
خواهیم رفت
سوادم نم کشیده
خانه - نمور
دیوارها تا نیمه زرد
ترک می خوریم
می نشینیم
بوی مرده می آید
ورق هایش چسب خورده
نا خوانا ست
 شاهنامه ام
بوی نا می آید

بی نهایت

وقتی به بی نهایت می رسید
پایان منم
به شمارش شما
کوتاه تر از آیینه ام
تصویری از من نیست
در ذهنتان
وقتی شما همه عددهایید
پایان منم - کمتر از صفر
در میهمانی پاهای شما
گیجم
 شما
پاهای عزیز
که می رقصید و من
گردن کج کرده
چانه هایتان را می بینم
شما
پاهای عزیز
نوازش مرا نمی فهمید
و زنگ های خانه تان
چقدر بلند است
تنها
میان میهمانی پاها
و نوشیدنی هایی که می رقصند
در دست هایتان
آن
بالا
زنگ های خانه تان
چقدر بلند است
شما
همه ی عدد های بی نهایت دنیا
چقدر بلندید
و من
کوتاه تر از آیینه
می خندم

بازگشت

نبودم
حال هستم
چند گاهی
برای دلم
شاید دل تو
و برای کلمه
که گرامی ترین است