وقتی به بی نهایت می رسید
پایان منم
به شمارش شما
کوتاه تر از آیینه ام
تصویری از من نیست
در ذهنتان
وقتی شما همه عددهایید
پایان منم - کمتر از صفر
در میهمانی پاهای شما
گیجم
شما
پاهای عزیز
که می رقصید و من
گردن کج کرده
چانه هایتان را می بینم
شما
پاهای عزیز
نوازش مرا نمی فهمید
و زنگ های خانه تان
چقدر بلند است
تنها
میان میهمانی پاها
و نوشیدنی هایی که می رقصند
در دست هایتان
آن
بالا
زنگ های خانه تان
چقدر بلند است
شما
همه ی عدد های بی نهایت دنیا
چقدر بلندید
و من
کوتاه تر از آیینه
می خندم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر