۱۳۸۷ اسفند ۶, سه‌شنبه

ققنوس

شب
 شعله و ماه
شاعر ستاره ها
شکوفه که کرد
پوشیده تر از اشاره
گشوده لب و کشیده خواب
پرواز کبوتر را
شهادتی داشت

بر همه آسمان های آن ور رود
ماه بانو

یادگار دور
شعله که کشید
من بودم و

افق و
کمی اندوه
شب نه شب بود
بر شمایل
که می گریست با باد
تنها
تنها بود که می فهمید
هزیان های باد
از خاکستر خورشید است

غروب به طلوع
شعله کشید
ماه بانو در باد
اطلسین پیرهن آتش
هدیه بود
نافهمیده تنها
صبح رنگارنگ
به اشتباه غروب
شرمگین نبود به جهان باد
چشم که گشود
عطر اطلسی بود و طعم زرد
گشوده گیسو
رها در باد
آتشین باد سحر
شعله مرمرینِ ماه بانوی سال
کلامی بود
که نشمرده گام
بی سرود خواندیم

بال زد
بال
در سحر گاه صبحی غروب - آرام
تماشا داشت
رفتنش
اینچنین که می گفتند
گام به گام
رقصان به نسیم
گیسو گشوده

عاشق
شعله می کشید با باد

اتاقک منتظر

1
2
3
لبخند
و ثبت تصویر
بر نقره های جادویی کتابش ....
لباسی قرمز بر تن داشتم
با شب کلاهی که به ارغوان می مانست
پلک زدیم و نور همه جا بود
عکسی دیگر
که صبوریش بر چشم هایمان ....
1
2
3
شیشه پنجره ی پس زمینه شکست
شیطنت کودک جهان
زمانی دیگر
بر چشم هایی منتظر
همه صبور لحظه ای عاری از رنگ
در هیجان رنگ دانه های بی نصیب
1
2
3
نوری نبود ...
گناه بر ما نیست
اتاقک بی پنجره نسوخت
به انتظارمان
دیوار کاهگلی اتاق
چه شادمانه می نگرد
به کلاه ارغوانیم
با چشم هایی بسته
و لبخندی در راه مانده

۱۳۸۷ بهمن ۱۷, پنجشنبه

کلاغی پرسید

عروسک های طاقچه مرا می خواند
صورتکم از مرگ
بر چهره خشکید
سپاس بر عریانیِ باد

که می شکفد
بی درخواستی حتی
از همه ی هوس ها
فرمانروای جهانم
بر طغیان رود
ماندگار نبود ستاره
غوطه ور ظلمتِ حجم ناشدنی
گرمای دست شمایل
بر دیوار گلی
حضوریست که می داند
ناشناس بر تردید هایم
می رقصد
دخترکی سپیده زاده شده
که بر فریادهایش
برخواستم
سوال داشت کلاغ
که هر صبح سه بار
می خواندش
آن گاه که دخترک فریاد کشید
مترسکی نبود که بگرید
کلاغ ها بر خواستند
طاقچه لرزید
زاده شد