زن میان قاب
لبخند می زندم
تلخ و سالخورده
و نگاهش
نه ژرفای عمیق دریایی نیلگون
نه سیاهی بی انتهای شب
نگاهی ساده
بی رنگ و خالی
با کودکی رفته و
سالخوردگی نا خواسته آمده
زن درون قاب
سالخورده می خندد
لبخندش
ماندگارترین لبخند جهان
زینت دیوارهای لخت موزه ها نیست
این چهره نا مانده جوان
با بغضی نیم خورده و
اشکی جوانه زده
و لبخندی تلخ
شاید
زنی باشد
که هر صبح
بی رمق
در آیینه لبخند می زندم
لبخند می زندم
تلخ و سالخورده
و نگاهش
نه ژرفای عمیق دریایی نیلگون
نه سیاهی بی انتهای شب
نگاهی ساده
بی رنگ و خالی
با کودکی رفته و
سالخوردگی نا خواسته آمده
زن درون قاب
سالخورده می خندد
لبخندش
ماندگارترین لبخند جهان
زینت دیوارهای لخت موزه ها نیست
این چهره نا مانده جوان
با بغضی نیم خورده و
اشکی جوانه زده
و لبخندی تلخ
شاید
زنی باشد
که هر صبح
بی رمق
در آیینه لبخند می زندم