جمجمه ام جوانه زده
بائوبابی نورسته و خندان
انتهای من و ابتدای او
سبزی شادمان برگ ها
امید حیات دارد و باور بودن
می پذیرمش
ذره ذره می مکد
ریشه های کوچک مهربانش
ذره ذره خالی می شود
شیره ی وجود آرامم
درختم رشد می کند
قد می کشد
بر مثبت وجود من
آخرین هایم
کم رنگ می شود
در انتهای ساقه های فراموشی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر