۱۳۸۷ اسفند ۱۲, دوشنبه

شباهت

حباب گردش زمان
رنگ
بر مدار ساحلی جهان
شکفته در مه
شک داشت
که بخواند
بر باور وحشی شرم
چشم که گشودیم
افق بود و سرخ

شاهدی نداشت سکوت
کمال سخاوتی خاک گرفته
نان بود وآب و رنگ
سحرگاه پیدا بود
کلاغ ها می خواندند
شباهت من و ابر

 از آن شد
که بی گاه بارید
بارید
بارید
جهان آب شد
زمان خیس
خیس
سخن گفت
سالیانی که گذشت
گام هایم می خوانند
سرود مقدس باران را

هیچ نظری موجود نیست: