۱۳۹۱ اسفند ۲۰, یکشنبه

کودک


کودک را در خواب دیدم

رنگ پریده و خواب آلود

چتر به عابران تب زده می داد

 

کودک را به خواب دیدم

ژولیده و خسته

انگشت های کوچک تاریکش را

از نو می شمرد ...

فال حافظ و گردو

هر دو برایش صفر داشت

جهان عدد ها

ناشمرده

...خالی بود
 

کودکی را ... دیدم !

کنار گربه ی لنگان همسایه

پی چیزی می گشت

گهواره اش هنوز آویزان بود ...

هیچ نظری موجود نیست: