کاش عطش آینه از نگاه شب ناپیدا بود
عریانی کلمات
پرتگاه را نزدیک می دید !
می لغزد
...دلم
به باد سپرده پایانش
کاش آراسته بودمت
از ابتدا- گران
به رنگ های دروغین
قلم خیس خورده در خواب
و تصویری که
گمانت را می سازد
دست به باد بده
شدنی ...
می شود
حتی به نا هنگام !
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر