۱۳۹۱ بهمن ۲۵, چهارشنبه

قیلوله



شرم داشت
دست نوشته ی مایوس
تابش شعله ور هوس
در پرتو ناخوانده ی اعتقاد

فقر فرهنگ ناپخته
ته نشین می شود

و کهکشان دریوزگی
سرتاسر خیابان
به رخ می کشد

مُلک به حق سلیمان
دیوارهایش تا خدا
و هیچ هدهدی
راهش بدان سو نیست

سزاوارتر از ما
به خواستگاری ارز
بی شمارند

سرشار از وهم خواب آلود کلمات
چرت می زنیم

هیچ نظری موجود نیست: