۱۳۹۱ اسفند ۵, شنبه

چهار راه



خواب را آغاز کرد
شاید شاعری را ...
این جا
در غلیان دود و حسرت

چهار گوشه ی شهر سیاه
از چهار جهت اعتقاد
راه کج کرده
تا چهار راهِ
- عطر و ارز و وهم-

تعبیر عددی خواب
در عبور گیج رهگذران مست

رویا به رویا
خیس می شود
شرم
بر پیشانی نشانه دارِ
- بزرگ مردان عصر!

خروج انسانیت راس ساعت 7
حتی زمانی که خورشید
بیداد می کند

چهار راه را گذر کرده اند
غرق عطر قهوه ی سرمست
و تا چهار راه بعد
گیج و مست و منگ
کاغذ به باد داده اند
رهگذران مست

اعتبار برگ به برگ دست نوشته ها
گواه هزیان های آدمی
در جریان ارز و وهم و سرخوشی

مردان خسته
زیر بار ورق های نا آشنا
ورد می گویند
به امید کلاهی شاید
مناسب بر اندام دیگری

و دوستان خواب آلود
درگیر مار و پله و منچ
راه کج می کنند
به بالاها
به آرامش ننگین باورهایشان

تاریک روشن غروبی سرد
ورد تکرار منتظر
خش خش عابران عجول
میان برگ های کاهی نانوشته- ناخوانده

هنوز عطر سرمست قهوه
رقصان و پای کوبان
در سیاهی بی نقطه ی شب
چهار راه را
مسحور می کند ...

هیچ نظری موجود نیست: