۱۳۹۱ آذر ۲۸, سه‌شنبه

ویار



جمعی میان مردگان
جمعی میان خویش

خدارا از یاد برده اند
چپر نشینان بی نشان

نام را دو بار خواندیم
وقت صبح

میهمان همسایه
چای و بستنی می خواهد
من ویار تو را دارم

شبی که سوزانده شدم
پرستو باور داشت
راه پدرش را ...

گاهواره خوابید
خدا با صدای بلند
 آواز سر داد !

هیچ نظری موجود نیست: