جمعی میان مردگان
جمعی میان خویش
خدارا از یاد برده اند
چپر نشینان بی نشان
نام را دو بار خواندیم
وقت صبح
میهمان همسایه
چای و بستنی می خواهد
من ویار تو را دارم
شبی که سوزانده شدم
پرستو باور داشت
راه پدرش را ...
گاهواره خوابید
خدا با صدای بلند
آواز سر داد !
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر