۱۳۸۷ بهمن ۷, دوشنبه

شبانه

غمم به دنیا
سپید بال و سپید جامه
شاید

با مدادی در دست
به نکوهش
هر شب
هو هو کشان

 مرغی ست
که سحر گاه
به نهار
پرکنده - بال می زند
شب من
کودکی ست
که نیشخندهای ماه را
به اشارت سر

درود می گوید
هر صبح
انگشتان مهربان خورشید
که به تحسین روزی نو
آمده است

و خبر ندارد
از بال های سیاه شب و

خنده های ماه
تشنگی به شب
ماه است به ستاره
شب پره به چراغ
کندن و ایستادن
گذشتن از افق
و قائم تر از گونیا به هندسه
پی لیوان و آب

باران.... به شب
به آهنگ زمین سیراب می کند
خبر بود اگر

از کوکو و ناهار
مرغ همسایه را
قدقدی به تمسخر نبود
که ماه هر شب

نیش می زند
به هوش
پرده ی پا پس کشیده ی اتاق را

و هشداریست
که اندیشیدن به لامکان
نه به شب می آید
نه به ماه

که ریشخند می کندت به تاریکی
چین های دامنش همه به یک سو - پرده

به احترام چشم های من
که دوستی ماه و

 اشارت های خورشید را
با لای لای هر شبه ی ساعت های دو گانه
گشوده باشد

هیچ نظری موجود نیست: